کارن عزیز ماکارن عزیز ما، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

عشق مامان و بابا

اولین سکسکه های پسملی

وای مامانی قربونت برم که امشب یه چیز جالب ازت دیدم .....دلمو اب کردی اخه   شب با بابایی نشسته بودیم ساعت ۱۱:۳۰بود که یهو پسملی شروع کرد به سکسه کردن ............دقیقا ۷ بار شکم مامان بالا و پایین پرید    
8 آذر 1390

مهمترین خرید پسملی

 سلام پسرم .......قند عسلمممممممممممممممم امروز با مامان پروانه و بابا ممد اول رفتیم ازمایشگاه تا جواب ازمایش قندم رو بگیرم ......خانم دکتر گفت که خوبه و نرماله .....اخه ۱۳۱ بود قندم ..............اخیش خیالم راحت شددددددددددددددد بعد رفتیم یافت اباد تا تخت و کمدت رو برات انتخاب کنیم بعد از کلی گشتن تو پاساژها و دیدن کلی مدل تخت و کمد به این نتیجه رسیدیم که مارک ارژن مدل پانی رو برات بخریم وای خدای من تصور میکنم که پسرم میخواد این تو بخوابه کلی ذوق میکنم شما هم که سنگ تموم گذاشتین اون شب انقدر که تکون خوردی و با تکون خوردنت تایید میکردی که دوسش داری الهی فدات بشم شیطون خودممممممممممممممممم اینم تخت و کمد خوشملت ...
7 آذر 1390

یه روز پر از شیرینی

سلام جوجو طلا   دیروز ۰۵/۰۹/۱۳۹۰ صبح با بابایی رفتیم ازمایشگاه تا من ازمایش قندخون بدم .........دکتر ازم کلی خون گرفت و قرار شد تا عصری جواب قند خونمو بده.............تا فردا برم و دوباره ازم خون بگیره و ببینیم قند داریم یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ عصری زنگ زدم به حمید و گفت که قندم ۹۲ بوده .............خوب خدا رو شکر که نرمال بود چون داشتم از استرس میمردمممممممممممممم امروز صبح دوباره با حمید رفتم ازمایشگاه و یه بطری که نصفش از یه پودر شیرین که بهش میگن گلوکز پر شده بود بهم دادن تا میل کنم............و یک ساعت بعدش برم تا دوباره خون بدم............منم خوردم وای حالم بد شده بود که نگو شما هم که شیرینی دیده بودین داشتی حسابی ورجه ورجه ...
6 آذر 1390

سرگرمی

سلام عشق مامان .....پسر قشنگممممممممممم   مامان حسابی با وجود شما سرگرم شده صبح با لگد هایی که نثار مامان میکنی از خواب بیدار میشم ولی تا میگم پسر گلم مامان خوابش میاد اروم میشی و دوتایی دوباره میگیریم میخوابیم صبح که بابایی میخواد بره سر کار اول کلی با شما صحبت میکنه و شما هم به حرفاش عکس العمل نشون میدی و کلی ورجه وورجه میکنی و دوتایی باهم بابایی رو بدرقه میکنیم الان که دارم اینا رو مینویسم همچنان در شکم مامان در حال شیطونی هستی اخ که لذت میبرم از این شیطونیات کلی کیف میکنم
6 آذر 1390

اتفاقات در هفته27

هفته۲۷بارداری(کودک شما چگونه تغییر می کند؟)   كودك شما دارد همه رحم شما را پر مي كند! در اين هفته او حدود 900 گرم وزن دارد و طول بدن او نيز 36.5 سانتي متر است. او اكنون مي تواند چشمان خود را باز و بسته كند و در زمانهاي مشخصي مي خوابد و بيدار مي شود. او مي تواند انگشتهايش را نيز بمكد. هرچند ريه هاي او هنوز كاملا رشد نكرده است، اما در صورتي كه در اين زمان بطور اتفاقي نارس به دنيا بيايد، با كمك دستگاه ريه او قادر خواهد بود تنفس را انجام دهد. به حركتهاي ريتميك و منظم كودك خود دقت كنيد زيرا نشانه سكسكه هايي هستند كه از اين به بعد ممكن است به طور معمول رخ دهند. معمولا هر بار سكسكه كودك تنها چند لحظه طول خواهد كشيد و در نتيجه براي او آزارد...
5 آذر 1390

نزدیک نزدیک بدون ذره ای فاصله

الان که فرزندم را در بطن خود میپرورانم هر لحظه با من است حتی ثانیه ای از هم جدا نیستیم   در خواب......در بیداری.......در شادی........در غم......... میلیمتری هم از من دور نمیشود ار نفس من تنفس میکند،از غذای من تغذیه میکند،با من میخندد و با من گریه میکند،روزها میگذرد و من همچنان در انتظار امدنت........دیگر این روزها و نزدیکی ها نه برای فرزندم و نه برای من تکرار نخواهد شد....... در اینده ای نزدیک از بطنم به اغوشم میایی و من تو را میپرورانم تا درست زندگی کنی ......عشق بورزی.......و از گذر زمان لذت ببری...........از جسمم فاصله میگیری ولی رشته اتصال تو به قلبم هیچگاه نازک نخواهد شد پس منتظر میمانیم برای رسیدن به این لحظات ...
4 آذر 1390

موج مکزیکی

  الهی قربون قرتی بودنت برم مننننننننننن   ساعت 11:30 شب بود منو بابایی نشسته بودیم .............بابایی اهنگ گذاشته بود گوش بدیم که یهو پسر گلمون شروع کرد به قرتی بازی و رقصیدن و رفتن موج مکزیکی تو دل مامان .........منو بابایی از خنده غش کرده بودیم نمیدونی که با این کارات چقدر دل منو بابایی رو اب میکنی پسر گلم هر وقت که صدای اهنگی میاد شما شروع میکنی به رقصیدن......... ...
2 آذر 1390

ششمین ویزیت دکتر

سلام جیجری مامان......خوبی قربونت برم من   امروز صبح بابایی منو گذاشت خونه مامان پروانه تا عصری برم دکتر..............از بعداز ظهر چه بارونی گرفته به قول مامان پروانه مثل بارونه بهاری میمونه...........ساعت ۶ اژانس گرفتم و رفتم دکتر ......... خانم دکتر حالتو پرسید و منم گفتم شیطون مامان خیلی خوبه از تکوناش معلومه ......بعد هم وزنم رو گرفت که شده بودم ۷۱ کیلو و خانم دکتر گفت خوبه فقط یک کیلو اضافه کردی و ازمون کلی راضی بود بعد هم فشارم رو گرفت که متاسفانه۱۳ بود و ازمون راضی نبود ..........من نمیدونم دیگه چی نخورم اخه نمک رو حذف کردم ولی این فشار با ما سر ناسازگاری گذاشته............خانم دکتر برامون ازمایش قند نوشت تا ببینه قند دارم ...
30 آبان 1390

اتفاقات در هفته26

هفته۲۶بارداری(کودک شما چگونه تغییر می کند؟)   اكنون وزن كودك شما كمي كمتر از 900 گرم و طول بدن او از سر تا پاشنه پا حدود 35.5 سانتي متر است. عصبهاي گوش او در حال تكامل هستند كه در نتيجه به صداهاي مختلف بهتر پاسخ مي دهد. ريه هاي او در حال رشد هستند و او با نفسهاي كوچكش مقادير كمي از مايع آمنيوتيك را تنفس مي كند. اين تمرين براي تولد او و هنگامي كه مي خواهد براي اولين بار با هوا تنفس كند بسيار مفيد است. در صورتي كه كودك شما يك پسر باشد بيضه هاي او در حال حركت به سمت كيسه بيضه هستند كه درچند روز آينده به مقصد نهايي خود مي رسند.   ...
28 آبان 1390

اتفاقات در هفته 25

هفته۲۵بارداری(کودک شما چگونه تغییر می کند؟)   اندازه كودك شما از سر تا پاشنه پا حدود 34.3 سانتي متر شده است. وزن او (كه حدود 680 گرم است) خيلي زياد به نظر نمي رسد اما او به زودي كمي بافت چربي مي آورد و قيافه باريك و نحيف او تغيير خواهد كرد، پوست نسبتا چروكيده او صاف مي شود و شباهت او به يك نوزاد كامل بيشتر و بيشتر خواهد شد. احتمالا اكنون مي توان موهاي او را ديد كه هم رنگ و هم حالت گرفته اند، هر چند كه رنگ و حالت موهاي او ممكن است بعد از تولد تغيير كنند.   ...
21 آبان 1390